سنایی غزنوی (غزلیات)/ای رخ تو بهار و گلشن من
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سنایی غزنوی (غزلیات) (ای رخ تو بهار و گلشن من) از سنایی غزنوی |
' |
ای رخ تو بهار و گلشن من همچو جانست عشق در تن من راست چون زلف تو بود تاریک بی رخ تو جهان روشن من همچو خورشید و ماه در تابد عشق تو هر شبی ز روزن من دست تو طوق گردن دگری عشق تو طوق گردن من ماه را راه گم شود بر چرخ هر شبی از خروش و شیون من گر تو یک ره جمال بنمایی برزند بابهشت برزن من خاک پایت برم چو سرمه به کار گر چه دادی به باد خرمن من رنجه کن پای خویش و کوته کن دست جور و بلا ز دامن من رادمری کنی به در نبری بنهی بار خلق بر تن من چون درآیی ز در توام به زمان بردمد لالهزار و سوسن من تا سنایی ترا همی گوید ای رخ تو بهار و گلشن من