سعدی (قصاید فارسی)/خوشا سپیدهدمی باشد آنکه بینم باز
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (قصاید فارسی) (خوشا سپیدهدمی باشد آنکه بینم باز) از سعدی |
' |
خوشا سپیدهدمی باشد آنکه بینم باز رسیده بر سر الله اکبر شیراز بدیده بار دگر آن بهشت روی زمین که بار ایمنی آرد نه جور قحط و نیاز نه لایق ظلماتست بالله این اقلیم که تختگاه سلیمان بدست و حضرت راز هزار پیر و ولی بیش باشد اندر وی که کعبه بر سر ایشان همی کند پرواز به ذکر و فکر و عبادت به روح شیخ کبیر به حق روزبهان و به حق پنج نماز که گوش دار تو این شهر نیکمردان را ز دست ظالم بد دین و کافر غماز به حق کعبه و آن کس که کرد کعبه بنا که دار مردم شیراز در تجمل و ناز هر آن کسی که کند قصد قبةالاسلام بریده باد سرش همچو زر و نقره به گاز که سعدی از حق شیراز روز و شب میگفت که شهرها همه بازند و شهر ما شهباز