سعدی (باب پنجم در رضا)/شبی کردی از درد پهلو نخفت
نسخهٔ تاریخ ۲۷ دسامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۸:۴۳ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | سعدی (باب پنجم در رضا) (شبی کردی از درد پهلو نخفت) از سعدی |
' |
شبی کردی از درد پهلو نخفت طبیبی در آن ناحیت بود و گفت از این دست کو برگ رز میخورد عجب دارم ار شب به پایان برد که در سینه پیکان تیر تتار به از نقل ماکول ناسازگار گر افتد به یک لقمه در روده پیچ همه عمر نادان برآید به هیچ قضا را طبیب اندر آن شب بمرد چهل سال از این رفت و زندهست کرد