سعدی (باب سوم در عشق و مستی و شور)/یکی پنجهی آهنین راست کرد
نسخهٔ تاریخ ۲۲ دسامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۱:۵۸ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | سعدی (باب سوم در عشق و مستی و شور) (یکی پنجهی آهنین راست کرد) از سعدی |
' |
یکی پنجهی آهنین راست کرد که با شیر زورآوری خواست کرد چو شیرش به سرپنجه در خود کشید دگر زور در پنجه در خود ندید یکی گفتش آخر چه خسبی چو زن؟ به سرپنجه آهنینش بزن شنیدم که مسکین در آن زیر گفت نشاید بدین پنجه با شیر گفت چو بر عقل دانا شود عشق چیر همان پنجه آهنین است و شیر تو در پنجه شیر مرد اوژنی چه سودت کند پنجهی آهنی؟ چو عشق آمد از عقل دیگر مگوی که در دست چوگان اسیرست گوی