سعدی (باب سوم در عشق و مستی و شور)/یکی تشنه می‌گفت و جان می‌سپرد

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۲ دسامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۱:۵۷ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکت‌ها) (clean up using AWB)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' سعدی (باب سوم در عشق و مستی و شور) (یکی تشنه می‌گفت و جان می‌سپرد)
از سعدی
'


یکی تشنه می‌گفت و جان می‌سپرد خنک نیکبختی که در آب مرد بدو گفت نابالغی کای عجب چو مردی چه سیراب و چه خشک لب بگفتا نه آخر دهان تر کنم که تا جان شیرینش در سر کنم؟ فتد تشنه در آبدان عمیق که داند که سیراب میرد غریق اگر عاشقی دامن او بگیر وگر گویدت جان بده، گو بگیر بهشت تن آسانی آنگه خوری که بر دوزخ نیستی بگذری دل تخم کاران بود رنج کش چو خرمن برآید بخسبند خوش در این مجلس آن کس به کامی رسید که در دور آخر به جامی رسید