سعدی (ملحقات و مفردات)/من از تو هیچ نبریدم که هستی یار دلبندم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (ملحقات و مفردات) (من از تو هیچ نبریدم که هستی یار دلبندم) از سعدی |
' |
من از تو هیچ نبریدم که هستی یار دلبندم | تو را چون بندهای گشتم به فرمانت کمر بندم | |
سواری چیست و چالاکی دلم بستی به فتراکی | خوشا و خرما آن دل که باشد صید دلبندم | |
بدین خوبی بدین پاکی که رویت ( ... ) | تو را از جمله بگزیدم بجز تو یار نپسندم | |
به امیدت طربناکم به عشقت ( ... ) | گهی از ذوق میگریم گهی از شوق میخندم | |
بسی تلخی چشیدستم که رویت را بدیدستم | به گفتار و لبت جانا تویی شکر تویی قندم | |
به عشقت زار و حیرانم ز مدهوشی پریشانم | ز غیرت بیخ غیرت را ز دل یکبارگی کندم | |
نهال عشق ای دلبر به باغ دل ( ... ) | حدیث مهربانی را به گیتی زان پراکندم | |
حدیث خویش بنوشتم چو آن گفتار ( ... ) | چو در دل مهر تو کشتم مبارک (باد پیوندم) | |
اگر چه نیست آرامم هنوزت عا(شق خامم) | بسوزان چون سپندم خوش به عشق ( ... ) | |
ایاز چاکرت گشتم به محمودی ( ... ) | به خود نزدیک گردانم چو خود را د( ... ) |