سعدی (قصاید فارسی)/گرین خیال محقق شود به بیداری
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (قصاید فارسی) (گرین خیال محقق شود به بیداری) از سعدی |
' |
گرین خیال محقق شود به بیداری | که روی عزم همایون ازین طرف داری | |
خدای را که تواند گزارد شکر و سپاس | یکی منم که به مدحش کنم شکرباری | |
ندید دشمن بیطالع آنچه از حق خواست | که یار با سر لطف آمدست و دلداری | |
تو یاد هر که کنی در جهان بزرگ شود | مگر که دیگرش از یاد خویش بگذاری | |
وگر مرا هنری نیست یا خطایی هست | تو آن مکارم اخلاق خویش یاد آری | |
جماعتی شعرای دروغ شیرین را | اگر به روز قیامت بود گرفتاری | |
مرا که شکر و ثنای تو گفتهام همه عمر | مگر خدای نگیرد به راست گفتاری | |
تو روی دختر دلبند طبع من بگشای | که خانگیش برآوردهام نه بازاری | |
چو همسریش نبینم به ناقصی ندهم | خلیفهزاده تحمل چرا کند خواری؟ | |
به هر درم سر همت فرو نمیآید | ببستهام در دکان ز بیخریداری | |
من آبروی نخواهم ز بهر نان دادن | که پیش طایفهای مرگ به که بیماری | |
خدای در دو جهانت جزای خیر دهاد | که هر چه داد به اضعاف آن سزاواری | |
تو را که همت و اقبال و فر و بخت اینست | به هر چه سعی کنی دولتت دهد یاری |