سعدی (در نیایش خداوند)/کریم السجایا جمیل الشیم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (در ستایش خداوند) (کریم السجایا جمیل الشیم) از سعدی |
' |
کریم السجایا جمیل الشیم | نبی البرایا شفیع الامم | |
امام رسل، پیشوای سبیل | امین خدا، مهبط جبرئیل | |
شفیع الوری، خواجه بعث و نشر | امام الهدی، صدر دیوان حشر | |
کلیمی که چرخ فلک طور اوست | همه نورها پرتو نور اوست | |
یتیمی که ناکرده قرآن درست | کتب خانهی چند ملت بشست | |
چو عزمش برآهخت شمشیر بیم | به معجز میان قمر زد دو نیم | |
چو صیتش در افواه دنیا فتاد | تزلزل در ایوان کسری فتاد | |
به لاقامت لات بشکست خرد | به اعزاز دین آب عزی ببرد | |
نه از لات و عزی برآورد گرد | که تورات و انجیل منسوخ کرد | |
شبی بر نشست از فلک برگذشت | به تمکین و جاه از ملک برگذشت | |
چنان گرم در تیه قربت براند | که در سدره جبریل از او بازماند | |
بدو گفت سالار بیتالحرام | که ای حامل وحی برتر خرام | |
چو در دوستی مخلصم یافتی | عنانم ز صحبت چرا تافتی؟ | |
بگفتا فراتر مجالم نماند | بماندم که نیروی بالم نماند | |
اگر یک سر مو فراتر پرم | فروغ تجلی بسوزد پرم | |
نماند به عصیان کسی در گرو | که دارد چنین سیدی پیشرو | |
چه نعت پسندیده گویم تورا؟ | علیک السلام ای نبی الوری | |
درود ملک بر روان تو باد | بر اصحاب و بر پیروان تو باد | |
نخستین ابوبکر پیر مرید | عمر، پنجه بر پیچ دیو مرید | |
خردمند عثمان شب زندهدار | چهارم علی، شاه دلدل سوار | |
خدایا به حق بنی فاطمه | که بر قول ایمان کنم خاتمه | |
اگر دعوتم رد کنی ور قبول | من و دست و دامان آل رسول | |
چه کم گردد ای صدر فرخنده پی | ز قدر رفیعت به درگاه حی | |
که باشند مشتی گدایان خیل | به مهمان دارالسلامت طفیل | |
خدایت ثنا گفت و تبجیل کرد | زمین بوس قدر تو جبریل کرد | |
بلند آسمان پیش قدرت خجل | تو مخلوق و آدم هنوز آب و گل | |
تو اصل وجود آمدی از نخست | دگر هرچه موجود شد فرع تست | |
ندانم کدامین سخن گویمت | که والاتری زانچه من گویمت | |
تو را عز لولاک تمکین بس است | ثنای تو طه و یس بس است | |
چه وصفت کند سعدی ناتمام؟ | علیک الصلوة ای نبی السلام |