رده:قصیدههای خاقانی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
(صفحهٔ قبلی) (صفحهٔ بعدی)
صفحهها در ردهٔ «قصیدههای خاقانی»
۲۸ صفحۀ زیر در این رده هستند؛ این رده در کل ۲۲۸ صفحه دارد.
(صفحهٔ قبلی) (صفحهٔ بعدی)خ
- خاقانی (قصاید)/نوروز برقع از رخ زیبا برافکند
- خاقانی (قصاید)/نکهت حور است یا هوای صفاهان
- خاقانی (قصاید)/نیست اقلیم سخن را بهتر از من پادشا
- خاقانی (قصاید)/هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان
- خاقانی (قصاید)/هر زمان زین سبز گلشن رخت بیرون میبرم
- خاقانی (قصاید)/هر صبح سر ز گلشن سودا برآورم
- خاقانی (قصاید)/هر صبح پای صبر به دامن درآورم
- خاقانی (قصاید)/هر صبح که نو جهان ببینم
- خاقانی (قصاید)/هرگز به باغ دهر گیائی وفا نکرد
- خاقانی (قصاید)/هین کز جهان علامت انصاف شد نهان
- خاقانی (قصاید)/هین که به میدان حسن رخش درافکند یار
- خاقانی (قصاید)/پیش که صبح بر درد شقهی چتر عنبری
- خاقانی (قصاید)/چشم بر پردهی امل منهید
- خاقانی (قصاید)/چه سبب سوی خراسان شدنم نگذارند
- خاقانی (قصاید)/چو گل بیش ندهم سران را صداعی
- خاقانی (قصاید)/چون آه عاشقان شد صبح آتش معنبر
- خاقانی (قصاید)/چون صبحدم عید کند نافه گشائی
- خاقانی (قصاید)/کار من بالا نمیگیرد در این شیب بلا
- خاقانی (قصاید)/کرد خزان تاختن بر صف خیل بهار
- خاقانی (قصاید)/کو دلی کانده کسارم بود و بس
- خاقانی (قصاید)/کوی عشق آمد شد ما برنتابد بیش از این
- خاقانی (قصاید)/کژ خاطران که عین خطا شد صوابشان
- خاقانی (قصاید)/گر به قدر سوزش دل چشم من بگریستی
- خاقانی (قصاید)/گردون نقاب صبح به عمدا برافکند
- خاقانی (قصاید)/گرنه شب از عین عید ساخت طلسمی بخم
- خاقانی (قصاید)/گرچه کان خرد مرا دانی
- خاقانی (قصاید)/گوئیی کز عشق او یک شهر جان افشاندهاند
- خاقانی (قصاید)/یعقوب دلم، ندیم احزان