دیوان شمس/ای تو ترش کرده رو تا که بترسانیم
نسخهٔ تاریخ ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۳:۲۰ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | دیوان شمس (غزلیات) (ای تو ترش کرده رو تا که بترسانیم) از مولوی |
' |
ای تو ترش کرده رو تا که بترسانیم بسته شکرخنده را تا که بگریانیم ترش نگردم از آنک از تو همه شکرم گریه نصیب تن است من گهر جانیم در دل آتش روم تازه و خندان شوم همچو زر سرخ از آنک جمله زر کانیم در دل آتش اگر غیر تو را بنگرم دار مرا سنگسار ز آنچ من ارزانیم هیچ نشینم به عیش هیچ نخیزم به پا جز تو که برداریم جز تو که بنشانیم این دل من صورتی گشت و به من بنگرید بوسه همیداد دل بر سر و پیشانیم گفتم ای دل بگو خیر بود حال چیست تو نه که نوری همه من نه که ظلمانیم ور تو منی من توام خیرگی از خود ز چیست مست بخندید و گفت دل که نمیدانیم رو مطلب تو محال نیست زبان را مجال سوره کهفم که تو خفته فروخوانیم زود بر او درفتاد صورت من پیش دل گفت بگو راست ای صادق ربانیم گفت که این حیرت از منظر شمس حق است مفخر تبریزیان آنک در او فانیم