دیوان شمس/آنک بیرون از جهان بد در جهان آوردمش

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۴ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۷:۲۰ توسط Farhad (گفتگو | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (آنک بیرون از جهان بد در جهان آوردمش)
از مولوی
'


آنک بیرون از جهان بد در جهان آوردمش و آنک می‌کرد او کرانه در میان آوردمش
آنک عشوه کار او بد عشوه‌ای بنمودمش و آنک از من سر کشیدی کشکشان آوردمش
آنک هر صبحی تقاضا می‌کند جان را ز من از تقاضا بر تقاضا من به جان آوردمش
جان سرگردان که گم شد در بیابان فراق از بیابان‌ها سوی دارالامان آوردمش
گفت جان من می‌نیایم تا بننمایی نشان کو نشان کو مهر سلطان من نشان آوردمش
مهربانی کردن این باشد که بستم دست دزد دست بسته پیش میر مهربان آوردمش
چونک یک گوشه ردای مصطفی آمد به دست آنک بد در قعر دوزخ در جنان آوردمش