دیوان شمس/یا رجلا حصیده مجبنه و مبخله
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (یا رجلا حصیده مجبنه و مبخله) از مولوی |
' |
یا رجلا حصیده مجبنه و مبخله | لیس یلذک الهوی لیس لفیک حوصله | |
معتمد الهوی معی مستندی و سیدی | لا کرجاک ضایع یطلبه به غربله | |
ای گله بیش کرده تو سیر نگشتی از گله | چون بکری است این دکان چاره نباشد از غله | |
حج پیاده میروی تا سر حاجیان شوی | جامه چرا دری اگر شد کف پات آبله | |
از پی نیم آبله شرم نیایدت که تو | هر قدمی درافکنی غلغله ای به قافله | |
کشتی نفس آدمی لنگری است و سست رو | زین دریا بنگذرد بی ز کشاکش و خله | |
گر نبدی چنین چرا جهد و جهاد آمدی | صوم و صلات و شب روی حج و مناسک و چله | |
صبر سوی نران رود نوحه سوی زنان رود | گردن اسب شاه را ننگ بود ز زنگله | |
خوش به میان صف درآ تنگ میا و دلگشا | هست ز تنگ آمدن بانگ گلوی بلبله | |
خاص احد چه غم خورد از بد و نیک عام خس | کوه احد چه برطپد از سر سیل و زلزله | |
دل مطپان به خیر و شر جانب غیب درنگر | کلکله ملایکه روح میان کلکله | |
عزت زر بود اگر محنت او شود شرر | هیبت و بیم شیر دان بستن او به سلسله | |
کم نشود انار اگر بهر شراب بفشری | بهر فضیلتی بود کوفتگی آمله | |
حامله است تن ز جان درد زه است رنج تن | آمدن جنین بود درد و عذاب حامله | |
تلخی باده را مبین عشرت مستیان نگر | محنت حامله مبین بنگر امید قابله | |
هست بلادر این ستم پیش بلا و پس دری | هست سر محاسبه جبر و پیش مقابله | |
زر به کسی به قرض ده کش بود آسیا و رز | با خلجی و مفلسی هیچ مکن معامله | |
نه فلک چو آسیا ملک کیست غیر حق | باغ و چراگه زمین پر ز شبان و از گله | |
قرض بدو ده ای پسر نفس و نفس زر و درم | گنج و گهر ستان از او از پی فرض و نافله | |
لب بگشاد ناطقی تا که بیان این کند | کان زر او است و نقد او فکرت خلق ناقله |