دیوان شمس/کار تو داری صنما قدر تو باری صنما
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (کار تو داری صنما قدر تو باری صنما) از مولوی |
' |
کار تو داری صنما قدر تو باری صنما | ما همه پابسته تو شیر شکاری صنما | |
دلبر بیکینه ما شمع دل سینه ما | در دو جهان در دو سرا کار تو داری صنما | |
ذره به ذره بر تو سجده کنان بر در تو | چاکر و یاری گر تو آه چه یاری صنما | |
هر نفسی تشنه ترم بسته جوع البقرم | گفت که دریا بخوری گفتم کری صنما | |
هر کی ز تو نیست جدا هیچ نمیرد به خدا | آنگه اگر مرگ بود پیش تو باری صنما | |
نیست مرا کار و دکان هستم بیکار جهان | زان که ندانم جز تو کارگزاری صنما | |
خواه شب و خواه سحر نیستم از هر دو خبر | کیست خبر چیست خبر روزشماری صنما | |
روز مرا دیدن تو شب غم ببریدن تو | از تو شبم روز شود همچو نهاری صنما | |
باغ پر از نعمت من گلبن بازینت من | هیچ ندید و نبود چون تو بهاری صنما | |
جسم مرا خاک کنی خاک مرا پاک کنی | باز مرا نقش کنی ماه عذاری صنما | |
فلسفیک کور شود نور از او دور شود | زو ندمد سنبل دین چونک نکاری صنما | |
فلسفی این هستی من عارف تو مستی من | خوبی این زشتی آن هم تو نگاری صنما |