دیوان شمس/پنهان به میان ما میگردد سلطانی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (پنهان به میان ما میگردد سلطانی) از مولوی |
' |
پنهان به میان ما میگردد سلطانی | و اندر حشر موران افتاده سلیمانی | |
میبیند و میداند یک یک سر یاران را | امروز در این مجمع شاهنشه سردانی | |
اسرار بر او ظاهر همچون طبق حلوا | گر مکر کند دزدی ور راست رود جانی | |
نیک و بد هر کس را از تخته پیشانی | میبیند و میخواند با تجربه خط خوانی | |
در مطبخ ما آمد یک بیمن و بیمایی | تا شور دراندازد بر ما ز نمکدانی | |
امروز سماع ما چون دل سبکی دارد | یا رب تو نگهدارش ز آسیب گران جانی | |
آن شیشه دلی کو دی بگریخت چو نامردان | امروز همیآید پرشرم و پشیمانی | |
صد سال اگر جایی بگریزد و بستیزد | پرگریه و غم باشد بیدولت خندانی | |
خورشید چه غم دارد ار خشم کند گازر | خاموش که بازآید بلبل به گلستانی |