دیوان شمس/هین کژ و راست میروی باز چه خوردهای بگو
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (هین کژ و راست میروی باز چه خوردهای بگو) از مولوی |
' |
هین کژ و راست میروی باز چه خوردهای بگو | مست و خراب میروی خانه به خانه کو به کو | |
با کی حریف بودهای بوسه ز کی ربودهای | زلف که را گشودهای حلقه به حلقه مو به مو | |
نی تو حریف کی کنی ای همه چشم و روشنی | خفیه روی چو ماهیان حوض به حوض جو به جو | |
راست بگو به جان تو ای دل و جانم آن تو | ای دل همچو شیشهام خورده میت کدو کدو | |
راست بگو نهان مکن پشت به عاشقان مکن | چشمه کجاست تا که من آب کشم سبو سبو | |
در طلبم خیال تو دوش میان انجمن | مینشناخت بنده را مینگریست رو به رو | |
چون بشناخت بنده را بنده کژرونده را | گفت بیا به خانه هی چند روی تو سو به سو | |
عمر تو رفت در سفر با بد و نیک و خیر و شر | همچو زنان خیره سر حجره به حجره شو به شو | |
گفتمش ای رسول جان ای سبب نزول جان | ز آنک تو خوردهای بده چند عتاب و گفت و گو | |
گفت شرارهای از آن گر ببری سوی دهان | حلق و دهان بسوزدت بانگ زنی گلو گلو | |
لقمه هر خورنده را درخور او دهد خدا | آنچ گلو بگیردت حرص مکن مجو مجو | |
گفتم کو شراب جان ای دل و جان فدای آن | من نهام از شتردلان تا برمم به های و هو | |
حلق و گلوبریده با کو برمد از این ابا | هر کی بلنگد او از این هست مرا عدو عدو | |
دست کز آن تهی بود گر چه شهنشهی بود | دست بریدهای بود مانده به دیر بر سمو | |
خامش باش و معتمد محرم راز نیک و بد | آنک نیازمودیش راز مگو به پیش او |