دیوان شمس/هر که را اسرار عشق اظهار شد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (هر که را اسرار عشق اظهار شد) از مولوی |
' |
هر که را اسرار عشق اظهار شد | رفت یاری زانک محو یار شد | |
شمع افروزان بنه در آفتاب | بنگرش چون محو آن انوار شد | |
نیست نور شمع هست آن نور شمع | هم نشد آثار و هم آثار شد | |
همچنان در نور روح این نار تن | هم نشد این نار و هم این نار شد | |
جوی جویانست و پویان سوی بحر | گم شود چون غرق دریابار شد | |
تا طلب جنبان بود مطلوب نیست | مطلب آمد آن طلب بیکار شد | |
پس طلب تا هست ناقص بد طلب | چون نماند آگهی سالار شد | |
هر تن بیعشق کو جوید کله | سر ندارد جملگی دستار شد | |
تا ببیند ناگهانی گلرخی | بر وی آن دستار و سر چون خار شد | |
همچو من شد در هوای شمس دین | آنک او را در سر این اسرار شد |