دیوان شمس/مست شدی عاقبت آمدی اندر میان
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (مست شدی عاقبت آمدی اندر میان) از مولوی |
' |
مست شدی عاقبت آمدی اندر میان | مست ز خود میشوی کیست دگر در جهان | |
عاقبت امر رست مرغ فلک از قفص | عاقبت امر جست تیر مراد از کمان | |
چند زنیم ای کریم طبل تو زیر گلیم | چند کنیم ای ندیم مستی خود را نهان | |
بازرسید از الست کار برون شد ز دست | فاش بود فاش مست خاصه ز بوی دهان | |
دارد طامات ما بوی خرابات ما | هست شرابات ما از کف شاهنشهان | |
جمله اجزای خاک روح شد و جان پاک | عالم خاکش مخوان مایه اکسیر خوان | |
تو کمری ما میان یا تو میان ما کمر | گر کمری گر میان بیتو مبا گر میان | |
گاه به دزدی درآ کیسه دل را ببر | گاه مرا دزد گیر گو که منم پاسبان | |
گه بربا همچون گرگ بره درویش را | گه سگ بر من گمار های کنان چون شبان | |
چون تو ندیدهست کس کس تویی ای جان و بس | نادره ای در جهان اسب وفا درجهان | |
گر چه جهان است عشق جان و جهان است عشق | گر چه نهان است یار هست سر سر نهان | |
چشم تو با چشم من گفت چه مطمع کسی | هم بخوری قند ما هم ببری ارمغان | |
هر تن و هر جان که هست خاک تو بودهست مست | غافلشان کردهای زان هوس بینشان | |
باز چو ناگه کنی سلسله جنبانیی | شور برآرد به کبر از جهت امتحان | |
کافر و ممن مگو فاسق و محسن مجو | جمله خراب تواند بر همه افسون بخوان | |
کیست که مست تو نیست عشوه پرست تو نیست | مهره دست تو نیست دست کرم برفشان | |
سختتر از کوه چیست چونک به تو بنگریست | زنده شد از عشق زیست شهره شد اندر زمان |