دیوان شمس/ماییم قدیم عشق باره

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (ماییم قدیم عشق باره)
از مولوی
'


ماییم قدیم عشق باره باقی دگران همه نظاره
نظارگیان ملول گشتند ماند این دم گرم شعله خواره
چون چرخ حریف آفتابیم پنهان نشویم چون ستاره
انگشت نما و شهره گشتیم چون اشتر بر سر مناره
از ما بنماند جز خیالی و آن نیز برفت پاره پاره
مردان طریق چاره جستند با هستی خود نبود چاره
در آتش عشق صف کشیدند چون آهن و مس و سنگ خاره
مردانه تمام غرق گشتند اندر دریای بی‌کناره