دیوان شمس/طرب ای بحر اصل آب حیات
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (طرب ای بحر اصل آب حیات) از مولوی |
' |
طرب ای بحر اصل آب حیات | ای تو ذات و دگر مهان چو صفات | |
اه چه گفتم کجاست تا به کجا | کو یکی وصف لایق چو تو ذات | |
هر که در عشق روت غوطی خورد | ریش خندی زند به هست و فوات | |
شرق تا غرب شکرین گردد | گر نماید بدو شکرت نبات | |
جان من جام عشق دلبر دید | لعل چون خون خویش گفت کههات | |
جان بنوشید و از سرش تا پای | آتشی برفروخت از شررات | |
مست شد جان چنان که نشناسد | خویشتن را ز می جز از طاعات | |
بانگ آمد ز عرش مژده تو را | که ز من درگذشت نور عطات | |
مژده از بخششی که نتوان یافت | به دو صد سال خون چشم و عنات | |
که به هر قطره از پیاله او | مرده زنده شود عجوز فتات | |
گرش از عشق دوست بو بودی | کی نگوسار گشتی هرگز لات | |
چون شدی مست او کجا دانی | تو رکوع و سجود در صلوات | |
چونک بیخود شدی ز پرتو عشق | جسم آن شاه ماست جان صلات | |
چو بمردی به پای شمس الدین | زنده گشتی تو ایمنی ز ممات | |
داد مخدوم از خداوندیش | بهر ملک ابد مثال و برات |