دیوان شمس/شکر ایزد را که دیدم روی تو
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (شکر ایزد را که دیدم روی تو) از مولوی |
' |
شکر ایزد را که دیدم روی تو | یافتم ناگه رهی من سوی تو | |
چشم گریانم ز گریه کند بود | یافت نور از نرگس جادوی تو | |
بس بگفتم کو وصال و کو نجاح | برد این کو کو مرا در کوی تو | |
از لب اقبال و دولت بوسه یافت | این لبان خشک مدحت گوی تو | |
تیر غم را اسپری مانع نبود | جز زرههایی که دارد موی تو | |
آسمان جاهی که او شد فرش تو | شیرمردی کو شود آهوی تو | |
شاد بختی که غم تو قوت او است | پهلوانی کو فتد پهلوی تو | |
جست و جویی در دلم انداختی | تا ز جست و جو روم در جوی تو | |
خاک را هایی و هویی کی بدی | گر نبودی جذبهای و هوی تو | |
آب دریا تا به کعب آید ورا | کو بیابد بوسه بر زانوی تو | |
بس که تا هر کس رود بر طبع خویش | جمله خلقان را نباشد خوی تو |