دیوان شمس/شهوت که با تو رانند صدتو کنند جان را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (شهوت که با تو رانند صدتو کنند جان را) از مولوی |
' |
شهوت که با تو رانند صدتو کنند جان را | چون با زنی برانی سستی دهد میان را | |
زیرا جماع مرده تن را کند فسرده | بنگر به اهل دنیا دریاب این نشان را | |
میران و خواجگانشان پژمرده است جانشان | خاک سیاه بر سر این نوع شاهدان را | |
دررو به عشق دینی تا شاهدان ببینی | پرنور کرده از رخ آفاق آسمان را | |
بخشد بت نهانی هر پیر را جوانی | زان آشیان جانی اینست ارغوان را | |
خامش کنی وگر نی بیرون شوم از این جا | کز شومی زبانت میپوشد او دهان را |