دیوان شمس/سماع آرام جان زندگانیست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (سماع آرام جان زندگانیست) از مولوی |
' |
سماع آرام جان زندگانیست | کسی داند که او را جان جانست | |
کسی خواهد که او بیدار گردد | که او خفته میان بوستانست | |
ولیک آن کو به زندان خفته باشد | اگر بیدار گردد در زیانست | |
سماع آن جا بکن کان جا عروسیست | نه در ماتم که آن جای فغانست | |
کسی کو جوهر خود را ندیدهست | کسی کان ماه از چشمش نهانست | |
چنین کس را سماع و دف چه باید | سماع از بهر وصل دلستانست | |
کسانی را که روشان سوی قبلهست | سماع این جهان و آن جهانست | |
خصوصا حلقهای کاندر سماعند | همیگردند و کعبه در میانست | |
اگر کان شکر خواهی همان جاست | ور انگشت شکر خود رایگانست |