دیوان شمس/ساربانا اشتران بین سر به سر قطار مست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (ساربانا اشتران بین سر به سر قطار مست) از مولوی |
' |
ساربانا اشتران بین سر به سر اقطار مست | میر مست و خواجه مست و یار مست اغیار مست | |
باغبانا رعد مطرب ابر ساقی گشت و شد | باغ مست و راغ مست و غنچه مست و خار مست | |
آسمانا چند گردی گردش عنصر ببین | آب مست و باد مست و خاک مست و نار مست | |
حال صورت این چنین و حال معنی خود مپرس | روح مست و عقل مست و خاک مست اسرار مست | |
رو تو جباری رها کن خاک شو تا بنگری | ذره ذره خاک را از خالق جبار مست | |
تا نگویی در زمستان باغ را مستی نماند | مدتی پنهان شدست از دیده مکار مست | |
بیخهای آن درختان می نهانی میخورند | روزکی دو صبر میکن تا شود بیدار مست | |
گر تو را کوبی رسد از رفتن مستان مرنج | با چنان ساقی و مطرب کی رود هموار مست | |
ساقیا باده یکی کن چند باشد عربده | دوستان ز اقرار مست و دشمنان ز انکار مست | |
باد را افزون بده تا برگشاید این گره | باده تا در سر نیفتد کی دهد دستار مست | |
بخل ساقی باشد آن جا یا فساد بادهها | هر دو ناهموار باشد چون رود رهوار مست | |
رویهای زرد بین و باده گلگون بده | زانک از این گلگون ندارد بر رخ و رخسار مست | |
بادهای داری خدایی بس سبک خوار و لطیف | زان اگر خواهد بنوشد روز صد خروار مست | |
شمس تبریزی به دورت هیچ کس هشیار نیست | کافر و ممن خراب و زاهد و خمار مست |