دیوان شمس/ز بامداد سعادت سه بوسه داد مرا
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (ز بامداد سعادت سه بوسه داد مرا) از مولوی |
' |
ز بامداد سعادت سه بوسه داد مرا | که بامداد عنایت خجسته باد مرا | |
به یاد آر دلا تا چه خواب دیدی دوش | که بامداد سعادت دری گشاد مرا | |
مگر به خواب بدیدم که مه مرا برداشت | ببرد بر فلک و بر فلک نهاد مرا | |
فتاده دیدم دل را خراب در راهش | ترانه گویان کاین دم چنین فتاد مرا | |
میان عشق و دلم پیش کارها بودهست | که اندک اندک آیدهمی به یاد مرا | |
اگر نمود به ظاهر که عشق زاد ز من | همیبدان به حقیقت که عشق زاد مرا | |
ایا پدید صفاتت نهان چو جان ذاتت | به ذات تو که تویی جملگی مراد مرا | |
همیرسد ز توام بوسه و نمیبینم | ز پردههای طبیعت که این کی داد مرا | |
مبر وظیفه رحمت که در فنا افتم | فغان برآورم آن جا که داد داد مرا | |
به جای بوسه اگر خود مرا رسد دشنام | خوشم که حادثه کردست اوستاد مرا |