دیوان شمس/دیدی که چه کرد آن یگانه
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (دیدی که چه کرد آن یگانه) از مولوی |
' |
دیدی که چه کرد آن یگانه | برساخت پریر یک بهانه | |
ما را و تو را کجا فرستاد | او ماند و دو سه پری خانه | |
ما را بفریفت ما چه باشیم | با آن حرکات ساحرانه | |
آن سلسله کو به دست دارد | بربندد گردن زمانه | |
از سنگ برون کشید مکری | شاباش زهی شکر فسانه | |
بست او گرهی میان ابرو | گم گشت خرد از این میانه | |
بر درگه او است دل چو مسمار | بردوخته خویش بر ستانه | |
بر مرکب مملکت سوار او است | در دست وی است تازیانه | |
گر او کمر کهی بگیرد | که را چو کهی کند کشانه | |
خود آن که قاف همچو سیمرغ | کردهست به کویش آشیانه | |
از شرم عقیق درفشانش | درها بگداخت دانه دانه | |
بادی که ز عشق او است در تن | ساکن نشود به رازیانه | |
عشاق مذکرند وین خلق | درماندهاند در مثانه | |
ساقی درده قدح که ماییم | مخمور ز باده شبانه | |
آبی برزن که آتش دل | بر چرخ همیزند زبانه | |
در دست همیشه مصحفم بود | وز عشق گرفتهام چغانه | |
اندر دهنی که بود تسبیح | شعر است و دوبیتی و ترانه | |
بس صومعهها که سیل بربود | چه سیل که بحر بیکرانه | |
هشیار ز من فسانه ناید | مانند رباب بیکمانه | |
مستم کن و برپران چو تیرم | بشنو قصص بنی کنانه | |
چون مست بود ز باده حق | شهباز شود کمین سمانه | |
بیخویش گذر کند ز دیوار | بر روی هوا شود روانه | |
باخویش ز حق شوند و بیخویش | میها بکشند عاشقانه | |
دیدم که لبش شراب نوشد | کی دید ز لب می مغانه | |
و آن گاه چی می می خدایی | نه از خنب فلان و یا فلانه | |
ماهی ز کنار چرخ درتافت | گم گشت دلم از این میانه | |
این طرفه که شخص بیدل و جان | چون چنگ همیکند فغانه | |
مشنو غم عشق را ز هشیار | کو سردلب است و سردچانه | |
هرگز دیدی تو یا کسی دید | یخدان ز آتش دهد نشانه | |
دم درکش و فضل و فن رها کن | با باز چه فن زند سمانه |