دیوان شمس/خیزید مخسپید که نزدیک رسیدیم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (خیزید مخسپید که نزدیک رسیدیم) از مولوی |
' |
خیزید مخسپید که نزدیک رسیدیم | آواز خروس و سگ آن کوی شنیدیم | |
والله که نشانهای قروی ده یارست | آن نرگس و نسرین و قرنفل که چریدیم | |
از ذوق چراگاه و ز اشتاب چریدن | وز حرص زبان و لب و پدفوز گزیدیم | |
چون تیر پریدیم و بسی صید گرفتیم | گر چه چو کمان از زه احکام خمیدیم | |
ما عاشق مستیم به صد تیغ نگردیم | شیریم که خون دل فغفور چشیدیم | |
مستان الستیم بجز باده ننوشیم | بر خوان جهان نی ز پی آش و ثریدیم | |
حق داند و حق دید که در وقت کشاکش | از ما چه کشیدید وز ایشان چه کشیدیم | |
خیزید مخسپید که هنگام صبوح است | استاره روز آمد و آثار بدیدیم | |
شب بود و همه قافله محبوس رباطی | خیزید کز آن ظلمت و آن حبس رهیدیم | |
خورشید رسولان بفرستاد در آفاق | کاینک یزک مشرق و ما جیش عتیدیم | |
هین رو به شفق آر اگر طایر روزی | کز سوی شفق چون نفس صبح دمیدیم | |
هر کس که رسولی شفق را بشناسد | ما نیز در اظهار بر او فاش و پدیدیم | |
وان کس که رسولی شفق را نپذیرد | هم محرم ما نیست بر او پرده تنیدیم | |
خفاش نپذرفت فرودوخت از او چشم | ما پرده آن دوخته را هم بدریدیم | |
تریاق جهان دید و گمان برد که زهر است | ای مژده دلی را که ز پندار خریدیم | |
خامش کن تا واعظ خورشید بگوید | کو بر سر منبر شد و ما جمله مریدیم |