دیوان شمس/بیا ای آنک بردی تو قرارم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (بیا ای آنک بردی تو قرارم) از مولوی |
' |
بیا ای آنک بردی تو قرارم | درآ چون تنگ شکر در کنارم | |
دل سنگین خود را بر دلم نه | نمیبینی که از غم سنگسارم | |
بیا نزدیک و بر رویم نظر کن | نشانیها نگر کز عشق دارم | |
بسوزم پرده هفت آسمان را | اگر از سوز دل دودی برآرم | |
خزان گر باغ و بستان را بسوزد | بخنداند جهان را نوبهارم | |
جهان گوید که بازآ ای بهاران | که از ظلم خزان صد داغ دارم | |
بگردان ساقیا جام خزانی | که از عشق بهار اندر خمارم | |
بده چیزی که پنهان است چون جان | به جان تو مده بیش انتظارم |