دیوان شمس/بوسه بده خویش را ای صنم سیمتن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (بوسه بده خویش را ای صنم سیمتن) از مولوی |
' |
بوسه بده خویش را ای صنم سیمتن | ای به خطا تو مجوی خویشتن اندر ختن | |
گر به بر اندرکشی سیمبری چون تو کو | بوسه جان بایدت بر دهن خویش زن | |
بهر جمال تو است جندره حوریان | عکس رخ خوب توست خوبی هر مرد و زن | |
پرده خوبی تو شقه زلف تو است | ور نه برون تافتی نور تو ای خوش ذقن | |
آمد نقاش تن سوی بتان ضمیر | دست و دلش درشکست باز بماندش دهن | |
این قفص پرنگار پرده مرغ دل است | دل تو بنشناختی از قفص دل شکن | |
پرده برانداخت دل از گل آدم چنانک | سجده درآمد ملک گشت به دل مفتتن | |
واسطه برخاستی گر نفسی ترک عشق | پیش نشستی به لطف کای چلپی کیمسن | |
چشم شدی غیب بین گر نظر شمس دین | مفخر تبریزیان بر تو شدی غمزه زن |