دیوان شمس/بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمد .... نگار آمد نگار آمد نگار خوش عِذار آمد) از مولوی |
' |
بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمد | نگار آمد نگار آمد نگار خوش عِذار آمد | |
صبوح آمد صبوح آمد صبوح راح و روح آمد | خرامان ساقی مه رو به ایثار عقار آمد | |
صفا آمد صفا آمد که سنگ و ریگ روشن شد | شفا آمد شفا آمد شفای هر نزار آمد | |
حبیب آمد حبیب آمد به دلداری مشتاقان | طبیب آمد طبیب آمد طبیب هوشیار آمد | |
سماع آمد سماع آمد سماع بیصداع آمد | وصال آمد وصال آمد وصال پایدار آمد | |
ربیع آمد ربیع آمد ربیع بس بدیع آمد | شقایقها و ریحانها و لاله خوش عذار آمد | |
کسی آمد کسی آمد که ناکس زو کسی گردد | مهی آمد مهی آمد که دفع هر غبار آمد | |
دلی آمد دلی آمد که دلها را بخنداند | میی آمد میی آمد که دفع هر خمار آمد | |
کفی آمد کفی آمد که دریا در از او یابد | شهی آمد شهی آمد که جان هر دیار آمد | |
کجا آمد کجا آمد کز این جا خود نرفتست او | ولیکن چشم گه آگاه و گه بیاعتبار آمد | |
ببندم چشم و گویم شد گشایم گویم او آمد | و او در خواب و بیداری قرین و یار غار آمد | |
کنون ناطق خمش گردد کنون خامش به نطق آید | رها کن حرف بشمرده که حرف بیشمار آمد |