دیوان شمس/اگر آب و گل ما را چو جان و دل پری بودی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (اگر آب و گل ما را چو جان و دل پری بودی) از مولوی |
' |
اگر آب و گل ما را چو جان و دل پری بودی | به تبریز آمدی این دم بیابان را بپیمودی | |
بپر ای دل که پر داری برو آن جا که بیماری | نماندی هیچ بیماری گر او رخسار بنمودی | |
چه کردی آن دل مسکین اگر چون تن گران بودی | اگر پرش ببخشیدی بر او دلبر ببخشودی | |
دریغا قالبم را هم ز بخشش نیم پر بودی | که بر تبریزیان در ره دواسپه او برافزودی | |
مبارک بادشان این ره به توفیق و امان الله | به هر شهری و هر جایی به هر دشتی و هر رودی | |
دلم همراه ایشان شد که شبشان پاسبان باشد | اگر پیدا بدی پاسش یکی همراه نغنودی | |
بپرید ای شهان آن سو که یابید آنچ قسمت شد | نحاسی را ز اکسیری ایازی را ز محمودی | |
روید ای عاشقان حق به اقبال ابد ملحق | روان باشید همچون مه به سوی برج مسعودی | |
به برج عاشقان شه میان صادقان ره | که از سردان و مردودان شود جوینده مردودی | |
بپر ای دل به پنهانی به پر و بال روحانی | گرت طالب نبودی شه چنین پرهات نگشودی | |
در احسان سابق است آن شه به وعده صادق است آن شه | اگر نه خالق است آن شه تو را از خلق نربودی | |
برون از نور و دود است او که افروزید این آتش | از این آتش خرد نوری از این آذر هوا دودی | |
دلا اندر چه وسواسی که دود از نور نشناسی | بسوز از عشق نور او درون نار چون عودی | |
نه از اولاد نمرودی که بسته آتش و دودی | چو فرزند خلیلی تو مترس از دود نمرودی | |
در آتش باش جان من یکی چندی چو نرم آهن | که گر آتش نبودی خود رخ آیینه که زدودی | |
چه آسان میشود مشکل به نور پاک اهل دل | چنانک آهن شود مومی ز کف شمع داوودی | |
ز شمس الدین شناس ای دل چو بر تو حل شود مشکل | تجلی بهر موسی دان به جودی که رسد جودی |