دیوان شمس/از پی شمس حق و دین دیده گریان ما
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (از پی شمس حق و دین دیده گریان ما) از مولوی |
' |
از پی شمس حق و دین دیده گریان ما | از پی آن آفتابست اشک چون باران ما | |
کشتی آن نوح کی بینیم هنگام وصال | چونک هستیها نماند از پی طوفان ما | |
جسم ما پنهان شود در بحر باد اوصاف خویش | رو نماید کشتی آن نوح بس پنهان ما | |
بحر و هجران رو نهد در وصل و ساحل رو دهد | پس بروید جمله عالم لاله و ریحان ما | |
هر چه میبارید اکنون دیده گریان ما | سر آن پیدا کند صد گلشن خندان ما | |
شرق و غرب این زمین از گلستان یک سان شود | خار و خس پیدا نباشد در گل یک سان ما | |
زیر هر گلبن نشسته ماه رویی زهره رخ | چنگ عشرت مینوازد از پی خاقان ما | |
هر زمان شهره بتی بینی که از هر گوشهای | جام می را میدهد در دست بادستان ما | |
دیده نادیده ما بوسه دیده زان بتان | تا ز حیرانی گذشته دیده حیران ما | |
جان سودا نعره زنها این بتان سیمبر | دل گود احسنت عیش خوب بیپایان ما | |
خاک تبریزست اندر رغبت لطف و صفا | چون صفای کوثر و چون چشمه حیوان ما |