دیوان شمس/آمد سرمست سحر دلبرم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (آمد سرمست سحر دلبرم) از مولوی |
' |
آمد سرمست سحر دلبرم | بیخود و بنشست به مجلس برم | |
گرم شد و عربده آغاز کرد | گفت که تو نقشی و من آزرم | |
تو به دو پر می پری و من به صد | تو ز دو کس من ز دو صد خوشترم | |
گر چه فروتر بنشستم ز لطف | من ز حریفان به دو سر برترم | |
یک قدحم بیست چو جام شماست | تا همه دانند که من دیگرم | |
ساغر من تا لب و باقی به نیم | جان و دلم زفت و به تن لاغرم | |
صورت من ناید در چشم سر | زان که از این سر نیم و زان سرم | |
من پنهان در دل و دل هم نهان | زانک در این هر دو صدف گوهرم | |
گر قدحی بیشتر از من خوری | من دو سبو بیشتر از تو خورم | |
گر به دو صد کوه چو بز بردوی | من که و بز را دو شکم بردرم | |
چون بدوم مه نبود همتکم | چون بجهم چرخ بود چنبرم | |
چون ببرم دست به سوی سلاح | دشنه خورشید بود خنجرم | |
خشک نماید بر تو این غزل | چون نشدی تر ز نم کوثرم | |
کور نهام لیک مرا کیمیاست | این درم قلب از آن می خرم | |
جزو و کلم یار مرا درخور است | نی خوردم غم و نه من غم خورم |