خواجوی کرمانی (غزلیات)/گمان مبر که در آفاق اهل حسن کمند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (گمان مبر که در آفاق اهل حسن کمند) از خواجوی کرمانی |
' |
گمان مبر که در آفاق اهل حسن کمند | ولیک پیش وجود تو جمله کالعدمند | |
صبوحیان سحرخیز کنج خلوت عشق | چه غم خورند چو شادی خوران جام جمند | |
چو گنج عشق تو دارند در خرابهی دل | نه مفلسند ولی منعمان بی درمند | |
چو قامت تو ببینند کوس عشق زنند | پریرخان که بعالم بدلبری علمند | |
بقصد مرغ دل خستگان میفکن دام | که طائران هوایت کبوتر حرمند | |
بتیغ هجر زدن عاشقان مسکین را | روا مدار که مجروح ضربت ستمند | |
چو آهوان پلنگ افکن ترا بینند | اگر بصید روی از تو وحشیان نرمند | |
دمی ندیم اسیران قید محنت باش | ببین که سوختگان غم تو در چه دمند | |
خلاف حکم تو خواجو کجا تواند کرد | که بیدلان همه محکوم و دلبران حکمند |