خواجوی کرمانی (غزلیات)/مغنی وقت آن آمد که بنوازی رباب
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (مغنی وقت آن آمد که بنوازی رباب) از خواجوی کرمانی |
' |
مغنی وقت آن آمد که بنوازی رباب | صبوحست ای بت ساقی بده شراب | |
اگرمردم بشوئیدم بب چشم جام | وگر دورم بخوانیدم بواز رباب | |
فلک در خون جانم رفت و ما در خون دل | می لعل آب کارم برد و ما در کار آب | |
مرا بر قول مطرب گوش و مطرب در سماع | من از بادام ساقی مست وساقی مست خواب | |
چو هندو زلف دود آسای او آتش نشین | چو طوطی لعل شکر خای او شیرین جواب | |
دل از چشمم بفریادست و چشم از دست دل | که هم پرعقابست آفتاب جان عقاب | |
کبابم از دل پرخون بود وقت صبوح | که مست عشق را نبود برون از دل کباب | |
سر کویت ز آب چشم مهجوران فرات | سر انگشتت بخون جان مشتاقان خضاب | |
دلم چون مار مپیچد ز مهرم سرمپیچ | رخت چون ماه میتابد ز خواجو رخ متاب |