خواجوی کرمانی (غزلیات)/مدتی شد که درین شهر گرفتار توایم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (مدتی شد که درین شهر گرفتار توایم) از خواجوی کرمانی |
' |
مدتی شد که درین شهر گرفتار توایم | پای بند گره طره طرار توایم | |
کار ما را مکن آشفته و مفکن در پای | که پریشان سر زلف سیه کار توایم | |
طرب افزای مقیمان درت زاری ماست | زانکه ما مطرب بازاری بازار توایم | |
گر کنی قصد دل خستهی یاران سهلست | ترک یاری مکن ای یار که ما یار توایم | |
تو بغم خوردن ما شادی و از دشمن دوست | هیچکس را غم ما نیست که غمخوار توایم | |
آخر ای گلبن نو رسته بستان جمال | پرده بگشای که ما بلبل گلزار توایم | |
تا ابد دست طلب باز نداریم از تو | زانکه از عهد ازل باز طلبکار توایم | |
بده ای لعبت ساقی قدحی باده که ما | مست آن نرگس مخمور دلازار توایم | |
آب برآتش خواجو زن و ما را مگذار | بر سر خاک بخواری که هوا دار توایم |