خواجوی کرمانی (غزلیات)/ما را ز پردهی تو دل از پرده شد بدر
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (ما را ز پردهی تو دل از پرده شد بدر) از خواجوی کرمانی |
' |
ما را ز پردهی تو دل از پرده شد بدر | بردار پردهای ز پس پرده پرده در | |
گر ماه خوانمت نبود ماه سرو قد | ور سرو گویمت نبود سرو سیمبر | |
کس ماه را ندید که پوشد زره ز مشک | کس سرو را نگفت که بندد چو نی کمر | |
لعل تو شکریست ازو رفته آب قند | خط تو طوطییست پرافکنده برشکر | |
جانم ز تاب مهر تو شمعیست در گداز | چشمم ز شوق لعل تو درجیست پرگهر | |
عنقای قاف عشقم و عشق تو گوئیا | مرغیست هر دو کون در آورده زیر پر | |
چون صبر نیست کز تو نظر برتوان گرفت | یکباره بر مگیر ز بیچارگان نظر | |
ور زانکه از درم نتوانی درآمدن | باری ز دل چگونه توانی شدن بدر | |
هر گه که در برابر خواجو گذر کنی | صد بار باز در دل تنگش کنی گذر |