خواجوی کرمانی (غزلیات)/ز چشم مست تو آنها که آگهی دارند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (ز چشم مست تو آنها که آگهی دارند) از خواجوی کرمانی |
' |
ز چشم مست تو آنها که آگهی دارند | مدام معتکف آستان خمارند | |
از آن به خاک درت مست میسپارم جان | که هم بکوی تو مستم بخاک بسپارند | |
چرا بهیچ شمارند می پرستان را | که ملک روی زمین را بهیچ نشمارند | |
هر آن غریب که خاطر بخوبرویان داد | غریب نبود اگر خاطرش بدست آرند | |
ز بیدلان که ندارند بی تو صبر و قرار | روا مدار جدایی که خود ترا دارند | |
چو سایه راه نشینان بپای دیوارت | اگر به فرق نپویند نقش دیوارند | |
ز سر برون نکنم آرزوی خاک درت | در آن زمان که مرا خاک بر سر انبارند | |
بکنج صومعه آنها که ساکنند امروز | چو بلبلان چمن در هوای گلزارند | |
ز خانه خیمه برون زن که اهل دل خواجو | شراب و دامن صحرا ز دست نگذارند |