خواجوی کرمانی (غزلیات)/خیز و در بحر عدم غوطه خور و ما را بین
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (خیز و در بحر عدم غوطه خور و ما را بین) از خواجوی کرمانی |
' |
خیز و در بحر عدم غوطه خور و ما را بین | چشم موج افکن ما بنگر و دریا را بین | |
اگر از عالم معنی خبری یافتهئی | برگشا دیده و آن صورت زیبا را بین | |
چه زنی تیغ ملامت من جان افشانرا | عیب وامق مکن و طلعت عذرا را بین | |
حلقهی زلف چو زنجیر پریرویان گیر | زیر هر موی دلی واله و شیدا را بین | |
باغبان گر ز فغان منع کند بلبل را | گو نظر باز کن و لاله حمرا را بین | |
ای سراپرده بدستان زده بر ملک فنا | علم از قاف بقا برکش و عنقا را بین | |
گر بدل قائل آن سر و سهی بالایی | سر برآر از فلک و عالم بالا را بین | |
چون درین دیر مصور شدهئی نقش پرست | شکل رهبان چکنی نقش مسیحا را بین | |
دفتر شعر چه بینی دل خواجو بنگر | سخن سحر چه گوئی ید بیضا را بین |