خواجوی کرمانی (غزلیات)/حبذا پای گل و صبحدم و فصل بهار
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (حبذا پای گل و صبحدم و فصل بهار) از خواجوی کرمانی |
' |
حبذا پای گل و صبحدم و فصل بهار | باده در دست و هوا در سر و لب بر لب یار | |
بی رخ یار هوای گل و گلزارم نیست | زانکه با دست نسیم چمن و بوی بهار | |
همه بتخانهی چین نقش و نگارست ولیک | اهل معنی نپرستند مگر نقش نگار | |
در دل تنگ من آمد غم و جز یار نیافت | اوست کاندر حرم عشق تو مییابد بار | |
سکه روی مرا نقش نبینی زانروی | که درستست که چشمت نبود بر دینار | |
خرم آنروز که من بوسه شمارم ز لبت | گر چه بیرون ز قیامت نبود روز شمار | |
گفتی از لعل لبت کام بر آرم روزی | چون مراد من دلسوخته اینست برآر | |
از میانت چو کمر میل کنارست مرا | گر چه بی زر ز میانت نتوان جست کنار | |
گر بتیغش بزنی روی نپیچد خواجو | که دلش را سر یارست و تنش را سر دار |