خواجوی کرمانی (غزلیات)/جز ناله کسی مونس و دمساز نیاید
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (جز ناله کسی مونس و دمساز نیاید) از خواجوی کرمانی |
' |
جز ناله کسی مونس و دمساز نیاید | جز سایه کسی همره و همراز نیاید | |
ای خواجه برو باد مپیمای که بلبل | در فصل بهاران ز چمن باز نیاید | |
گفتم که ز من سرمکش ای سرو روان گفت | تا سر نکشد سرو سرافراز نیاید | |
هر دل که به دستش نبود رشتهی دولت | همبازی آن زلف رسن باز نیاید | |
باز آی و بسوی من بیدل نظری کن | هر چند مگس در نظر باز نیاید | |
صاحبنظر از نوک خدنگ توننالد | برکشته چو خنجر زنی آواز نیاید | |
چون بلبل دلسوخته را بال شکستند | برطرف چمن باز بپرواز نیاید | |
تا زنده بود شمع صفت بر نکند سر | در پای تو هرکس که سرانداز نیاید | |
خواجو ز سفر عزم وطن کرد ولیکن | مرغی که برون شد ز قفس باز نیاید |