خواجوی کرمانی (غزلیات)/ترک من هر لحظه گیرد با من از سر خرخشه
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (ترک من هر لحظه گیرد با من از سر خرخشه) از خواجوی کرمانی |
' |
ترک من هر لحظه گیرد با من از سر خرخشه | زلف کج طبعش کشد هر ساعتم در خرخشه | |
میکشد هر لحظه ابرویش کمان برآفتاب | کی کند هر حاجبی با شاه خاور خرخشه | |
ای مسلمانان اگر چشمش خورد خون دلم | چون توانم کرد با آن ترک کافر خرخشه | |
هر دم آن جادوی تیرانداز شوخ ترکتاز | گیرد از سر با من دلخسته دیگر خرخشه | |
هر چه افزون تر کنم با آن صنم بیچارگی | او ز بی مهری کند با من فزونتر خرخشه | |
راستی را در چمن هر دم به پشتیقدش | میکند باد صبا با شاخ عرعر خرخشه | |
عیب نبود چون مدام از بادهی دورم خراب | گر کنم یک روز با چرخ بد اختر خرخشه | |
چشمم از بهر چه ریزد خون دل بر بوی اشک | کی کند دریا ز بهر للی تر خرخشه | |
همچو خواجو بندهی هندوی او گشتم ولیک | دارد آن ترک ختا با بنده در سر خرخشه |