خواجوی کرمانی (غزلیات)/ترا که طرهی مشکین و خط زنگاریست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (ترا که طرهی مشکین و خط زنگاریست) از خواجوی کرمانی |
' |
ترا که طرهی مشکین و خط زنگاریست | چه غم ز چهره زرد و سرشک گلناریست | |
فغان ز مردم چشمت که خون جانم ریخت | چه مردمیست که در عین مردم آزاریست | |
از آن دو چشم توانای ناتوان عجبست | که خون خسته دلانش غذای بیماریست | |
بیا که در غم هجر تو کار دیدهی من | ز شوق لعل روان برقدت گهرباریست | |
ندانم این نفس روح بخش جان پرور | نسیم زلف تو یا بوی مشک تاتاریست | |
شنیدهام که ز زر کارها چو زر گردد | مرا چو زر نبود چاره ناله و زاریست | |
به حضرتی که شهانرا مجال گفتن نیست | چه جای زاری سرگشتگان بازاریست | |
مده بدست سر زلف دوست خواجو دل | که کار سنبل هندوی او سیه کاریست | |
چنین که طرهی او را شکسته میبینی | بزیر هر سرمویش هزار طراریست |