خواجوی کرمانی (غزلیات)/بحز از کمر ندیدم سر موئی از میانت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (بحز از کمر ندیدم سر موئی از میانت) از خواجوی کرمانی |
' |
بحز از کمر ندیدم سر موئی از میانت | بجز از سخن نشانی نشنیدم از دهانت | |
تو چه معنی که هرگز نرسیدهام بکنهت | تو چه آیتی که هرگز نشنیدهام بیانت | |
تو کدام شاهبازی که ندانمت نشیمن | چه کنم که مرغ فکرت نرسد بشیانت | |
اگرم هزار جان هست فدای خاک پایت | که اگر دلت نجویم ندهد دلم بجانت | |
چه بود گرم بپرسش قدمی نهی ولیکن | تو که ناتوان نبودی چه خبر ز ناتوانت | |
چو کسی نمیتواند که ببوسد آستینت | برویم و رخت هستی ببریم از آستانت | |
چه گلی که بلبلی را نبود مجال با تو | که دمی برآرد از دل ز نهیب باغبانت | |
چه شود که بینوایی که زند دم از هوایت | دل خسته زنده دارد بنسیم بوستانت | |
بچه رو کناره گیری ز میان ما که خواجو | چو کمر شدست راضی بکناری از میانت |