خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای غمزهی جادویت افسونگر بیماران
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (ای غمزهی جادویت افسونگر بیماران) از خواجوی کرمانی |
' |
ای غمزهی جادویت افسونگر بیماران | وی طره هندویت سرحلقهی طراران | |
رویت بشب افروزی مهتاب سحرخیزان | زلفت بدلاویزی دلبند جگر خواران | |
گوئیکه دو ابرویت بیمار پرستانند | پیوسته دو تا مانده از حسرت بیماران | |
جان آن نبود کو را نبود اثر از جانان | یار آن نبود کو را نبود خبر از یاران | |
چون دود دلم بینی اندیشه کن از اشکم | چون ابر پدید آید غافل مشو از باران | |
تا پیر خراباتت منظور نظر سازد | در دیدهی مستان کش خاک در خماران | |
جز عشق بتان نهیست در ملت مشتاقان | جز کیش مغان کفرست در مذهب دینداران | |
یوسف که بهر موئی صد جان عزیز ارزد | کی کم شود از کویش غوغای خریداران | |
خواهد که کند منزل بر خاک درش خواجو | لیکن نبود جنت ماوای گنه کاران |