خاقانی (قطعات)/جهان پیمانه را ماند به عینه
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (قطعات) (جهان پیمانه را ماند به عینه) از خاقانی |
' |
جهان پیمانه را ماند به عینه | که چون پر شد تهی گردد به هر بار | |
کنون از مرگ صدر الدین تهی گشت | نپندارم که پر گردد دگر بار | |
خلیفه گوید خاقانیا دبیری کن | که پایگاه تو را بر فلک گذارم سر | |
دبیرم آری سحر آفرین گه انشا | ولیک زحمت این شغل را ندارم سر | |
به دستگاه دبیری مرا چه فخر که من | به پایگاه وزیری فرو نیارم سر | |
چو افتاب شدم با عطاردی چه کنم | کلاه عاریتی را چرا سپارم سر؟ | |
با در و دشت ساز خاقانی | خانه و خوان ناسزا منگر | |
تا برون ریشهی گیا بینی | زاندرون ریش ده کیا منگر | |
هر که خر در خلاب شهوت راند | در سر افتادش اسب سرکش عمر | |
آب شهوت مران که مردم را | ز آب شهوت بمیرد آتش عمر | |
نیست در ایام چیزی از وفا نایافتتر | کیمیا شد اهل، بل کز کیمیا نایافتتر | |
آشنا سیمرغوار اندر جهان نایافت شد | ایمه از سیمرغ بگذر کاشنا نایافتتر |