حافظ (غزلیات)/عکس روی تو چو در آینه جام افتاد

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ ژانویهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۲۲:۳۸ توسط Hushang (گفتگو | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' حافظ (غزلیات) (عکس روی تو چو در آینه جام افتاد)
از حافظ
'


عکس روی تو چو در آینه جام افتاد عارف از خنده می در طمع خام افتاد
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد این همه نقش در آیینه اوهام افتاد
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد
غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد
من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد
چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار هر که در دایره گردش ایام افتاد
در خم زلف تو آویخت دل از چاه زنخ آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد
آن شد ای خواجه که در صومعه بازم بینی کار ما با رخ ساقی و لب جام افتاد
زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت کان که شد کشته او نیک سرانجام افتاد
هر دمش با من دلسوخته لطفی دگر است این گدا بین که چه شایسته انعام افتاد
صوفیان جمله حریفند و نظرباز ولی زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد