حافظ (غزلیات)/عمر بگذشت به بی‌حاصلی و بوالهوسی

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ ژانویهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۲۳:۱۹ توسط Hushang (گفتگو | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' حافظ (غزلیات) (عمر بگذشت به بی‌حاصلی و بوالهوسی)
از حافظ
'


عمر بگذشت به بی‌حاصلی و بوالهوسی ای پسر جام می‌ام ده که به پیری برسی
چه شکرهاست در این شهر که قانع شده‌اند شاهبازان طریقت به مقام مگسی
دوش در خیل غلامان درش می‌رفتم گفت ای عاشق بیچاره تو باری چه کسی
با دل خون شده چون نافه خوشش باید بود هر که مشهور جهان گشت به مشکین نفسی
لمع البرق من الطور و آنست به فلعلی لک آت بشهاب قبس
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش وه که بس بی‌خبر از غلغل چندین جرسی
بال بگشا و صفیر از شجر طوبی زن حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی
تا چو مجمر نفسی دامن جانان گیرم جان نهادیم بر آتش ز پی خوش نفسی
چند پوید به هوای تو ز هر سو حافظ یسر الله طریقا بک یا ملتمسی