تفاوت میان نسخه‌های «حافظ (غزلیات)/طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف»

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
 
خط ۷: خط ۷:
 
| یادداشت =
 
| یادداشت =
 
}}
 
}}
{{ب|طالع اگر مدد دهد، دامنش آورم به کف|گر بکشم زهی طرب، ور بکُشد زهی شرف}}
+
{{شعر}}
{{ب|طرْف کَرَم ز کس نبست این دل پرامید من|گر چه سخن همی‌برد قصهٔ من به هر طَرَف}}
+
{{ب|طالع اگر مدد دهد، دامنش آورم به کف|گر بکشم زهی طرب، ور بکشد زهی شرف}}
{{ب|از خم ابروی تواَم هیچ گشایشی نشد|وه که در این خیالِ کج عمر عزیز شد تلف}}
+
{{ب|طرف کرم ز کس نبست این دل پرامید من|گر چه سخن همی‌برد قصه من به هر طرف}}
{{ب|ابروی دوست کِی شود دست‌کش خیال من|کس نزده‌ست از این کمان تیرِ مراد بر هدف}}
+
{{ب|از خم ابروی توام هیچ گشایشی نشد|وه که در این خیال کج عمر عزیز شد تلف}}
 +
{{ب|ابروی دوست کی شود دست‌کش خیال من|کس نزده‌ست از این کمان تیرِ مراد بر هدف}}
 
{{ب|چند به ناز پرورم مِهر بتان سنگ‌دل|یاد پدر نمی‌کنند این پسران ناخلف}}
 
{{ب|چند به ناز پرورم مِهر بتان سنگ‌دل|یاد پدر نمی‌کنند این پسران ناخلف}}
{{ب|من به خیال زاهدی گوشه نشین و طُرفه آنک|مُغبچه‌ای ز هر طرف می‌زندم به چنگ و دف}}
+
{{ب|من به خیال زاهدی گوشه نشین و طرفه آنک|مغبچه‌ای ز هر طرف می‌زندم به چنگ و دف}}
{{ب|بی خبرند زاهدان، نقش بخوان و لا تقل|مست ریاسْت مُحتسب، باده بده و لا تخف}}
+
{{ب|بی خبرند زاهدان، نقش بخوان و لا تقل|مست ریاست محتسب، باده بده و لا تخف}}
{{ب|صوفی شهر بین که چون لقمهٔ شُبهه می‌خورد|پاردُمش دراز باد آن حَیَوان خوش علف}}
+
{{ب|صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه می‌خورد|پاردمش دراز باد آن حیوان خوش علف}}
{{ب|حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق|بدرقهٔ رهت شود همت شحنه نجف}}
+
{{ب|حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق|بدرقه رهت شود همت شحنه نجف}}
 
{{پایان شعر}}
 
{{پایان شعر}}
 
+
{{سه ستاره}}
 
[[رده:غزلیات حافظ]]
 
[[رده:غزلیات حافظ]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۳ ژانویهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۱:۵۴

' حافظ (غزلیات) (طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف)
از حافظ
'


طالع اگر مدد دهد، دامنش آورم به کف گر بکشم زهی طرب، ور بکشد زهی شرف
طرف کرم ز کس نبست این دل پرامید من گر چه سخن همی‌برد قصه من به هر طرف
از خم ابروی توام هیچ گشایشی نشد وه که در این خیال کج عمر عزیز شد تلف
ابروی دوست کی شود دست‌کش خیال من کس نزده‌ست از این کمان تیرِ مراد بر هدف
چند به ناز پرورم مِهر بتان سنگ‌دل یاد پدر نمی‌کنند این پسران ناخلف
من به خیال زاهدی گوشه نشین و طرفه آنک مغبچه‌ای ز هر طرف می‌زندم به چنگ و دف
بی خبرند زاهدان، نقش بخوان و لا تقل مست ریاست محتسب، باده بده و لا تخف
صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه می‌خورد پاردمش دراز باد آن حیوان خوش علف
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق بدرقه رهت شود همت شحنه نجف

***