حافظ (غزلیات)/ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی
نسخهٔ تاریخ ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۵:۰۶ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | حافظ (غزلیات) (ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی) از حافظ |
' |
ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی بوی یک رنگی از این نقش نمیآید خیز دلق آلوده صوفی به می ناب بشوی سفله طبع است جهان بر کرمش تکیه مکن ای جهان دیده ثبات قدم از سفله مجوی دو نصیحت کنمت بشنو و صد گنج ببر از در عیش درآ و به ره عیب مپوی شکر آن را که دگربار رسیدی به بهار بیخ نیکی بنشان و ره تحقیق بجوی روی جانان طلبی آینه را قابل ساز ور نه هرگز گل و نسرین ندمد ز آهن و روی گوش بگشای که بلبل به فغان میگوید خواجه تقصیر مفرما گل توفیق ببوی گفتی از حافظ ما بوی ریا میآید آفرین بر نفست باد که خوش بردی بوی