تفاوت میان نسخه‌های «حافظ (غزلیات)/به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است»

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (clean up using AWB)
 
 
خط ۷: خط ۷:
 
| یادداشت =
 
| یادداشت =
 
}}
 
}}
 +
{{شعر}}
 
{{ب|به دام زلف تو، دل مبتلای خویشتن است|بکُش به غمزه که اینش سزای خویشتن است}}
 
{{ب|به دام زلف تو، دل مبتلای خویشتن است|بکُش به غمزه که اینش سزای خویشتن است}}
 
{{ب|گرت ز دست برآید مراد خاطر ما|به دست باش که خِیری به جای خویشتن است}}
 
{{ب|گرت ز دست برآید مراد خاطر ما|به دست باش که خِیری به جای خویشتن است}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۸ ژانویهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۲۲:۱۹

' حافظ (غزلیات) (به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است)
از حافظ
'


به دام زلف تو، دل مبتلای خویشتن است بکُش به غمزه که اینش سزای خویشتن است
گرت ز دست برآید مراد خاطر ما به دست باش که خِیری به جای خویشتن است
به جانت ای بت شیرین دهن که همچون شمع شبان تیره مرادم فنای خویشتن است
چو رای عشق زدی با تو گفتم: «ای بلبل! مکُن! که آن گل خندان به رای خویشتن است
به مُشک چین و چُگُل نیست بوی گل محتاج که نافه‌هاش ز بند قبای خویشتن است
مرو به خانه‌ی ارباب بی‌مروت دهر که گنج عافیتت در سرای خویشتن است»
بسوخت حافظ و در شرط عشقبازی او هنوز بر سر عهد و وفای خویشتن است